استراتژی
هدایت توسعه
شهری – 4
دربخشهای
قبلی این
نوشته
وهمچنین
درموضوعات مطرح
شده دربخشهای
پیشین این
سایت ، کوشش
نمودیم : وضع
موجود بخش
شهری- شبکه
وسیستم
شهرهای کشوررا
- هرچند
بطورکلی ومختـــــــــــصر
مشخصا"
درابعاد : اقتصا
دی ، اجتماعی -
جمعیتی ،
سیاسی – نهادی
، فیزیکی –
فضائی ، با تـوجه
به ویژگیهای
ساختاری – تاریخی
ان ، مورد
توجه قرارداده
وسپس ضرورت تدوین
یک راهبرد
(استراتژی)
مشخص ، قابل
دفاع ، جهت
هدایت توسعه
وتحولء ، حال
واینده ، شبکه
وسیستم
شهرهای کشوررا
مطرح نمائیم . باتوجه
به انچه مطرح
شد ، علاوه برنیازء
تدوین چنین
راهبرد ویا
مشی عمومی
«هدایت» مورد
بحث ، ملاحظه
گردید چنین
راهبردی را
نمیتوان ازنظربرداشت
( مبانی نظری ) ،
محتوی ونحوه
عمل با سیاست
گزاری های
مربوط به
طرحهای جامع
شهری ، درسطح
شهرها ویا امایش
سرزمین درسطح
کشور ، یکی
دانست . ازطرف
دیگرمشخص
گردید بدون
رعایت یک
راهبرد عمومی
قابل دفاع
ودرتعامل با
روند توسعه
عمومی کشو،
انهم با محوریت
پاسخگوئی به
مطالبات مردم
دراین زمینه ،
ولحاظ مشروط
کنند گیء ویژگیهای
ساختاریء وضع
موجود ، انچه تحت
عنوان برنامه
ریزی فضائی
درسطح شهر،
ناحیه ، منطقه
وسرزمین
انجام شده ویا
خواهند شد ،همانگونه
که شاهد انیم
حاصل چندانی
ببارنیاورده
وبعضا" ، درنتیجه
تقابل
باگرایشهای
موجود ، به
مشکلات خواهد
افزود .
امروزه
بن بست
وناکارامدی
اینگونه برنامه
ریزی های اغلب
کلیشه ای که
درقریب به شصت
هفتاد سال گذشته
درکشورکم وبیش
به باجرا درامده
، واکنون هم
بدون تغییراساسی
دربرداشتها
وپیش فرضهای
انها کماکان
ادامه دارند ،
برهمگان
کاملا"معلوم
شده ، تبلیغات
وتعریف هائی
که اغلب توسط مسئولین
و مشاورانشان
، دراین زمینه
– هدایت توسعهء
بخش شهری –
دررابطه با
کارامدی ورفع
مشکلات مربوطه
انجام میشوند
، جزاتلاف وقت
وامکانات
کشورحاصل
دیگری ندارند .
چنانکه اگرمنصفانه
، هرمورد ازاین
سیاست گزاری
وبرنامه ریزیهای
انجام شده را
، مسئولانه
مورد ارزیابی قراردهیم
، به سهولت میتوان ،
تقابل شان با
روند های جاری
- درنتیجه علت
اصلی نا
کارامد ی شان
را- مشاهده
نمود . سیاست گزاری و
برنامه ریزی
ها ئی نظیر : طرحهای
جامع شهری ،
وازان جمله ،
طرح جامع جدید
تهران و این باربا
پسوند جدیدء راهبردی
(استراتژیک) ! احداث
شهرهای جدید
روی دست مانده
، سیاست گزاریهای
دستوری که تحت
عنوان تمرکززدائی
، انتقال
پایتخت ،
مهاجرت معکوس ،
تخلیه جمعیت
تهران
وسایرکلان
شهرها اتخاذ
شده اند ،
همگی یا کلا" نا
کارامدیشان اشکارشده
، یا اینکه
بایددرانتظارهویدا
شدن ان بمانیم
. چرا ؟ چون
سیاست گزاری
وبرنامه ریزیهای
مذکور، پیش
ازاینکه بگونه
ای مستدل
وقابل دفاع درجهت
پاسخ گوئی به
مطالبات « مشخص»
مردم وبتبع ان
تعامل با روند
های درجریان
تهیه شده باشند
، دستوری
، اغلب درپی
نیل به واهیات
، ودرتقابل
با روندهای
مذکوربوده
وبهمین سبب
راه بجائی
نبرده ونهایتا"خود
مزید برعلت
میشوند.
اکنون
پرسش توام با کنجکاوی
بسیارکه قابل
طرح میباشد ،
این استکه : با
اینکه همهء
این واقعیات و ناکارامدی
ها را سالهاست
شاهد یم ، چرا
بازهم پیشنهاد
های نا بجا ،
نظیر: انتقال
پایتخت ،
تخلیه جمعیتی
، تمرکززدائی
دستوری ومانند
انرا ارائه
داده ویا حتی پی
میگیریم ؟ درمقابل
این کنجکاوی و
پرسش مذکور چه
پاسخی میتوان
ارائه داد ؟ یا
اینکه چرا بجای
صرف توان
وامکانات
برای رفع علت
، راه تقابل
را پیش
میگیریم ؟ ایا قصد
ونیت خاصی در
کار است ؟
نقد مجد
دء برداشت های
رایج در این
زمینه .
هنگامیکه
درشرایط
کنونی به
افکارعمومی
وبرداشتهای
رایج دراین
زمینه توجه نمائیم،
میبینیم بااینکه
برداشت عمومی
دراین زمینه
دارای طیف
چندان گسترده
ای نیست ، ولی
تفاوتهائی
میان انچه نظرعموم
مردم
درباره این
مشکلات است ، با
برداشتهای
اهل فن
وکارشناسان
میتوان
مشاهده نمود .
بطورکلی مردم
که درزندگی
روزمره شان
همواره با سختیها
ومعضلات شهری
مواجه اند باهرپیشنهادی،
که نوید ازمیان
رفتن ویا
حداقل تعدیل مشکلات
را بدهد ، دربست
موافقند ! بهمین
سبب به امید
تعدیل ویارفع
مشکلاتء
فرضا" کلان
شهرتهران ، با
پیشنهاد هائی
نظیرانتقال پایتخت
، تخلیه
جمعیتی ویا
انتقال
فعالیت ها ازکلان
شهربه مکان
دیگری انهم
اگرمستقیما"موقعیت
شخصیشان را دچاراشکال
نکند ! موافق
بوده ، همانند
انهائی که سعی
دارند به مُد
روزاظهارنظرکنند
، اینگونه
پیشنهادها را،
مثبت
ارزیابی! میکنند
. اما چرا مردم بجای
اینکه ، دراین
زمینه هم
مانند سایرموارد
سیاسی-
اجتماعی،
خواسته
هایشان راهماهنگ
با سایر مطالباتشان
مطرح کنند ،
اغلب با
باورهای
تکنوکراتیک
گونهء رایج
شده دراین
زمینه همراه
میشوند ؟
دراین رابطه
دست کم دوگروه
عوامل را
میتوان تاثیرگزاردانست
: نخست ، فقدان
تاسف
بارحضورونقش
افرینی علوم
انسانی -
دراین زمینه
- مقولاتی
نظیر: شهرسازی
، اقتصاد ،
جامعه شناسی-
جمعیت شناسی ،
جغرافیا ،
برنامه ریزی ،
بوم شناسی وغیره
. جهت خصلت
یابی پدیده
های مربوط به
جامعه شهری وروستائی
، تولید ادبیات
نظری وتداوم
پیگیرطرح
اینگونه
مسائل برای
افکارعمومی ،
را میتوان
موثر دانست . چون
به سبب ندرت
بحث های
مستمروطرح
مسئله مستند ،
درباره پدیده
های مختلف
دراین زمینه
ازهمان
سالهای اولیه
خلائی بوجود
امد که عرصه
را برای جولان
ایده های
کلیشه ایء
تکنوکراتیک
باز
گزارد
. لذا
بعلت فقدان
ویا کمبوداین اطلاع
رسانیها ، درزمینه
مذکور، یعنی
شهر، شهرسازی
وسیاست های
توسعه شهری ، افکارعمومی
بدون حداقل
تغذیه
اطلاعاتی، که
با حقوق
شهروندی اش در
ارتباط باشد ،
باقی مانده
است . بهرحال افکارعمومی
برای مشارکت
ویا حداقل
اظهارنظرمتناسب
با حقوق
شهروندی دراینگونه
مسائل ، مانند
سایرعرصه های
اجتماعی ،
بعلت پیچیدگی،
چند بُعدی و تخصصی
بودن این
مقولات ،
طبیعی استکه به
یاری پژوهشگران
خودی جهت طرح
مسئله وتوجیه
کار شناسانه ء
مدوام این مسائل
، سخت نیازمند
است . نبود ویا
حداقل نقصان های
این نقش
افرینی، که
درواقع حاصل محدودیت
امکانات ، بی
توجه ای ،عدم
فراهم نمودن
فرصت های لازم
، بلکه بعضا"به
عکس ایجاد محدودیت
بیشتر برای
این پژوهش ها ،
ودرنتیجه
واقعا" مظلوم
واقع شدن دست
اندرکاران تحقیقات
اصولی دراین
زمینه ها و همچنین
رواج برداشت
تکنوکراتیک بَدَلی
وکلیشه ای ،
انهم بصورتی
که احتمالا"
بتوان انرا ،
برداشت
تکنوکراتیک ویژه
کشورما دانست
. وضعیت کنونی
را موجب گشته
است . درعمل
این واقعیت وضعیتی
را دراین
زمینه درجامعه
ما بوجود اورده
، که حتی در میان
بسیاری
ازکشورهای درحال
توسعه هم تااندازه
زیادی ازاین
جهت وضعی
استثنائی
داریم .عامل
بعدی وجود ، ومتاسفانه
گسترش نوعی
باورمخالف با
شهر است . البته
نه درحد شهرستیزی
وضد شهری ، لیکن
پدیده ای شبیه
به ان ، که
انهم بیشترتحت
تا ثیرتشدید
مداوم معضلات ومشکلات
شهری شکل
گرفته و تداوم
یافته است. این
مخالفت سابقه
نسبتا طولانی داشته ،
ریشه های
اجتماعی
فرهنگی
وروشنفکرانه
این برداشت
متنوع بوده ،
و احتیاج به
بررسی وسیع
تری دارد .
درسایرکشورهائی
که دردوران
معاصر، با
پدیده
شهرنشینی
معروف به شهر نشینیء
شتابان
مواجه بوده
اند ، نیزکم
وبیش چنین برداشت
هائی رایج
بوده وهست . برداشتی
که میتوان گفت
درنتیجه بهم
پیوستن طیف
وسیعی ازباورهای
مختلف درگستره
زمان شکل گرفته
است . بگونه ای
که در شکل
گیری ان فرضا"
میتوان ، هم رگه
ها ئی ازناردُ
نیسم را دید
وهم نُوستالژی
به روستا را ،
هم پُلپوتیسم
را دید ، هم
بتنگ امدن از
قیل وقال
ومعضلات شهری
را ، بلاخره باورهای
دیگری که درست
یا نا درست دراین
زمینه همواره مطرح
بوده اند .
اگرکمی
به این بحث دامن
زده روی جوانب
مختلف ان
بیشترتامل
نمانیم ملاحظه
خواهد شد ، ازدهه
های پیش خاصه درکشورهای
درحال توسعه
ویا حتی کشورخودمان
، ازهفتاد
هشتاد سال
گذشته که بتدریج
شهرنشینی
وجابجائی های
روستا به شهرگسترش
میافت ، رها
نمودن روستا و
سکنی درشهر،
کم وبیش امری منفی
، تلقی میشد . بخاطردارم
دراواسط دهه
سی خورشیدی ، زمانیکه
جلال ال احمد درحال
انتشار مقاله
«غرب زدگی » اش
بود ، ( هنگامی
که درکلاس درس
دربرابرپرسش
های ما
شاگردانش به
توضیح مقاله اش می
پرداخت) بخش
مهمی ازانرا انچه
او"شهرزدگی"مینامید
، تشکیل میداد
. همانگونه که
غرب زدگی را
مترادف با طاعون
زدگی میدانست
، شهرزدگی هم وصف
بهتری نداشت !
دراغلب
کشورهائی که
با اینگونه
مسائل مواجه
هستند ، هرچند
میتوان نوعی ،
رِسانتیمان،
ضد شهری ونُوستالژی
نسبت به روستا
وشهرکوچک را مشاهده
نمود . لیکن ،
بعلت دسترسی
نسبیء دست
اندرکاران
این جوامع به پژوهشهای
خودی ، اشنائی
نسبی شان با تجزیه
وتحلیل مداوم
وضع موجود
وروند های
جاری درجوامع
شان ، شرایط
چنان شکل
میگیرند که :
دست اندرکاران
ومسئولین این
جوامع بیشتر با
توجه به واقعیتها
ی پیش رویشان
اتخاذ سیاست
کنند . یعنی اگراغلب
قادربه رفع
مشکلات
نیستند ،
حداقل به مدّد
پژوهشهای
بومی ودرک همه
جانبه تر وضع
موجودشان ، ازتوسل
به واهیات
دوری جسته ،
تا مشکل را اغلب
تبدیل به معضل
نکنند !
درمقایسه
با برداشت های
رایج نزد افکارعمومی
، کارشناسان
ودست
اندرکاران دراین
زمینه هرچند
باورهایشان
بصورت
کارشناسانه
واهل فن مطرح
میشود ،
وهمواره
بگونه ای
عقلائی به
مسائل نگریسته
وخواهان
عقلائی
ومنظبط نمودن
اینگونه امورهستند
، ولی با
اینهمه
متاسفانه اغلب
برداشت
هایشان خصلت کلیشه
ای بودن را
همراه دارد! چرا ؟ چون
نگرشهای رایج
، همچنانکه
بارها مطرح
نموده ایم
بعلت فقدان نظریه
پردازیهای
خودی ، غالبا"
در«سطح» باقی
میمانند.
فرضا" اکثریت
کارشناسان
معتقد به
عقلائی نمودن
سیاست گزاریها
هستند. بسیارخوب،
اما مشکل
اینجاست که فرهنگ
کارشناسی
کنونی به استثنای
نظریات
معدودی ازاهل
پژوهش دراین زمینه
، بعلت فراهم
نبودن
امکانات وکمبود
پژوهشها، هنوزشرایطی
فراهم نشده تا
بجای کلیشه
وپذیرش دربست الگوهای
وارداتی، ازاین
الگوها، فقط
درحد استفاده ازتجربیات
دیگران
، ونه کلیشه
کردن انها ، بهره
گیری نمایند . بهمین
علت کمتردیده
شده ، درمقابل
الگوهای
وارداتی نظیرانچه تاکنون
انجام شده مانند
طرح " جامع
" شهری
، برنامه
ریزیء "
استراتژیک و یا
راهبردیء " شهری ، " امایش" سرزمین
، و درمورد
اخیر، فرضا"
انچه گروه ستیران
ارائه داد ،
موضعی ای
انتقادی
ارائه شود
. بقسمی که گوئی
: همواره الگوهای
وارداتی را
جهان شمول ،
اصولی ،علمی و
بدون چون
چرا پنداشته ،
ودرمقابل وضع
موجودء پیش رو
را هرج و مرجی
که چاره وراه
علاجش تبعیت
ازچنین
الگوهائی است
، درنظرداشته
اند .
کافی است به
اظهار نظرهائی
که ، در زمینه
هائی چون
برنامه ریزی"
استراتژیک " ، "جهانی
شدن " کلان شهرها
ونظیرآن توسط
طیف گسنرده ای
ازکارشناسان
ارائه میشوند
، با دقت
وتامل بیشتری
توجه نمائید!
جزشیفتگی
وپذیرش دربست
تبیین ها ی
مربوطه ، شاهد
چیزدیگری،
فرضا"نقد یا ازمون
این الگوها در
رابطه با وضع موجود جامعه
، نخواهید بود
!
بعنوان
مثال میتوان نمونه
ها ئی از این
برداشت ها را
مطرح نمود :
میگویند
: منطقه کلانشهر
تهران چنان
دچارتمرکزبی رویه
است که هم
اکنون بیش ازهیجده
تا بیست درصد
جمعیت
کشوررا جذب
نموده است .
سپس به شکوه
ازاین وضع
پرداخته ،
چنان درباره
این پدیده سخن
میگویند ، که
گوئی وضع کاملا"
غیرعادی و بی
مانند بوده و
فقط درکشورما چنین
وضعی پیش امده انهم
چون ، فاقد
"برنامه ریزی
" و"
مدیریت " صحیح هستیم
! خوب : نبود
مدیریت
وبرنامه ریزی
صحیح بجای خود
، اما
مگردرسایرکشورها
، فرضا" اکثریت
قریب به اتفاق
کشورهای درحال
توسعه که
وضعشان کم وبیش
مشابه ماست ، این
پدیده بگونه
دیگری است ؟
ویا اینکه ما درمیان
همهء انها یک
استثنائیم ؟ مکزیک
با حدود یکصد
ودوسه ملیون
جمعیت مرکزان شهرمکزیکودرمنطقه
کلان شهری اش 35
ملیون جمعیت
دارد . قریب به 35
درصد جمعیت 40
میلیونی آرژانتین
، یعنی 14
میلیون نفر ،
نه در منطقه
کلان شهری بلکه
فقط درمحدوده
شهری ، بوئنوس
ایرس ساکن اند
. انهم کشوری
با قریب به
دوونیم ملیون کیلومترمربع
باسرزمینی سرسبزوامکانات
ابی وسیع ، بگونه
ای که همه
شرایط برای
دامداری وکشا
ورزی توزیع
شده درسرزمین
ان مهیا است . کلمبیا
با 42 ملیون
جمعیت پایتخت
اش قریب به یک
سوم جمعیت را
درخودجای
داده است . این درصدها
برای مراکزی
نظیر لاگوس ،
قاهره ، استانبول
، مانیل ،
بانکوک ،
جاکارتا وغیره ،
به چه میزان
است ؟ مضافا"به
اینکه میتوان
این پرسش مهم
رانیزمطرح
نمود : ایا تمرکزاستقرارها
درفضا – فرضا"
درکشورما
درتهران - علت
توسعه
نیافتگی
جامعه ما است ؛
ویا بعکس ؟ ما حتی
درکشورهای
پیشرفته هم با
چنین وضعیتی
هائی مواجه
ایم :
توکیوبا 37
ملیون جمعیت
بیش ازیک سوم
جمعیت ژاپن
بسیارپیشرفته
را درخود جای
داده است ! پاریس ،
لندن
هم بهمین
صورت .
هنگامی
که بعنوان یک
کارشناس ویا
خبره کارمیگویند،
تمرکزپیش رو–
تمرکزدرکلان
شهر تهران - بیش
از"حد" است !
مگر بیکاری همراه
با فوق ذخیره
عظیم نیروی
کار، بصورت
اشتغال کاذب
وبیکاری
پنهان ، بیش
ازحد نیست ؟ مگرگرانی
، تورم ، معضل
مسکن ، کمبود درامد
اکثریت جامعه ،
بیش از 85 درصد ان
، بیش ازحد
وغیرعادی نیست
؟ خوب ، کدام
ازاین " بیش ازحدها"
علت اند وکدام
معلول ؟ باهردید
ونگرشی وازهرزاویه
ای که به این
پدیده توجه
نمائیم ،
نهایتا" درخواهیم
یافت ، بدون
رفع ویا تعدیل
علل این وضعیت
، اتخاذ تصمیمات
واقعا"سطحی
نگر، مانند
انتقال
پایتخت ،
تخلیه جمعیت ویا
به اصطلاح
انواع
پیشنهاد هائی
که تحت عنوان
تمرکززدائی ارائه
میشود ، نه
تنها هیچ
نتیجه ای
نخواهد داشت
بلکه دست اخر،
مشکل را به
معضل تبدیل
خواهند نمود . چون
رفع ویا تعدیل
چنین معضلاتی فقط درگرورفع
علت ویا تحقق
توسعه است ولاغیر.
علاوه
بران ، همانگونه
که کرارا"
مطرح نمودیم : تا
توسعه
نیافتگی درابعاد
مختلف ادامه
دارد فعالیت های
مختلف
اقتصادی –
اجتماعی ما به
این تمرکز نیازدارند!
بنا براین ،
پیش ازرفع یا
تعدیلء حداقل
نسبیء این
نیاز، تصمیمات
سلبی ودستوری
نهایتا" بعلت
نا کارامدی ، بیش
از هرچیزبه بی
اعتباری
تصمیم گیرند گا
نشان خواهد
انجامید ! مگرهم
اکنون چنین
نیست ؟
دورنمای
توسعه و ضرورت
هدایت بخش
شهری
درراستای
نیازهای
ارتباط
متقابل اندو.
روشن
استکه که امروزه «توسعه»
درکشورما با
موانع
ساختاری
بسیاری مواجه
است . بنابراین
، در چنین
وضعی حداقل
انتظار منطقی
این استکه :
همه سیاست
گزاری ها دراین
زمینه بگونه
ای باشند که
بهردلیل با
روند توسعه
وعوامل ایجاد
پویائی
وتسریع کننده ان
در« تقابل»
قرارنگیرند . امکانات
را برای تحقق ان
بسیج کنند .
چون این مرحله
از
توسعه ، علاوه
برگذرازتوسعه
نیافتگی
مرحلهء «
تثبیت نسبی »
ساختارها نیزهست
: مرحله
ای که : فرضا"
سیستم شهرهای
کشور به
یگانگی (
انتگراسیون)
درون سیستمی
تکامل یافته
تری برسد . مرحله
ایکه :
شبکه شهرهای
کشورکم وبیش
وضعیت شکننده
وضعف شدید درقوام
ساختاریشان به
میزان نسبتا"
کافی تعدیل شده
باشد . مرحله
ایکه : دربعد
اقتصادی
واجتماعی
فعالیت ها
ازنظرابعاد و بزرگیشان
، روابط
متقابل درون
ومیان بخشی
شان ، تا
حداقل قابل
قبولی توسعه
یافته باشند .
انهم بگونه ای
که بتوانند دست
کم ، بطور
نسبی با اتکا به
خود و به میل
خود نه تبعیت
ازسیاست های
اغلب من دراوردی
وسلبی انهم
همراه با
انواع یارانه
، بخشودگی وترفندهای
مختلف ، عرصه
فعالیتشان را
به کل
قلمروملی
وحتی درمرحله
پیش رفته تری
حداقل کل غرب
اسیا گسترش
دهند. نه
اینکه همچون
وضع کنونی
بعلت خُردی ،
فعالیت ها(
خاصه فعالیت
های صنعتی که
دروضع موجود
بیش نود در
صدشان فعالیتهای
گارگاهی است )
بگونه ای
حیاتی نیاز به
استقرار درجوارتجمع
های بزرگ
جمعیتی داشته
باشند ! مرحله
ای که تقسیم
اجتماعی کار
وبتبع ان
اکولوژی کار
حداقل یکی
تعمیق
ودیگری
تثبیت لازمه
را یافته باشند
. وبلاخره ازهمه
مهم ترمرحله
ای که : جایگاه
(استاتوت)
مراتب شهری
مختلف متناسب
بامرتبه شان
نسبتا"
تقئویت
وتثبیت شده
باشند .
پویائی
اقتصادی
اجتماعی
وسیاسی که
میباید بعنوان
نیروی محرکه
توسعه عمل
نماید ، هنوزبه
میزانی نیست
که قادرباشد
درهمهء زمینه
ها ودربحث ما
درتمام مراتب
شهری بگونه ای
هم زمان تحرک
وتوسعه را موجب
شود -
انچه برنامه
ریزی کلیشه ای
رایج در کشورما
ازروی ساده
انگاری
بسیاردرپی
تحقق ان است –
این مسئله خود
یکی از
ویژگیهای
ساختاری اساسی
وضع موجود است
. ویژگی
بسیار تعیین
کننده ای که اغلب
، درزمینه
مورد بحث ،
توسط دست اندرکاران
ما ، نادیده
گرفته میشود .
به بیانی دیگر
در شرایط
کنونی با توجه
به محدویتهای
وضع موجود
بسیاری ازآرزوها
قابل براورده
شدن نبوده
وسرانجامی توهم
گونه خواهندداشت
. اما ازانجا
که برنامه
ریزی کلیشه ای
ما درزمینه
هدایت توسعه
شهری توجه کافی
به ویژگیهای
ساختاری وکم
وکاست وضع
موجود انهم درابعاد
مختلف ندارد ،
معمولا"به
سمت وارونه
دیدن واقعیت
گرایش میابد .
مثلا"، همان
گونه بکرات
متذکر شدیم ،
هنگامیکه : «
دفع» شهروند ازشهربه
علت افت شدید
توانائی
متقاضی بودنش
را "سرریز"
جمعیت
مینامیم ،
درواقع
واقعیت را
وارونه مطرح
نموده ایم .
واقعیت که
وارونه مطرح
گردید ، گرایش
به توهماتء مسئله
ساز، نظیر : جلوگیری
از گسترش شهر
، ایجاد
شهرجدید
دورازکلان
شهرو مانند ان
بصورت راه
چاره ای قابل
قبول وممکن
پذیرفتنه شده
، درنتیجه
بازهم بر
توهمات
ودرواقع بر
مشکلات افزوده
خواهد شد .
بنا
براین ، با
توجه همه
جانبه به
ابعاد
اقتصادی ،
اجتماعی – جمعیتی
، سیاسی-
نهادی واقعیت
این استکه
توسعه ء توام
با محدویت
بسیار، درشرایط
کنونی، ویا درمرحله
گذراز توسعه
نیافتگی ،
اولا" در صورتیکه
حساب توسعه را
ازسازندگی
جدا نموده واندو
را یکی ندانیم
، بصورت بسیارکُند
وگاه یک گام
به پیش ودو
گام به پس
درجریان است .
یعنی در
بهترین شرایط توسعه
عمومی کشوروبویژه
دربحث حاضر - توسعه دربخش
شهری - فعلا"
بصورت مرحله
به مرحله امکان
تحقق دارد . این
روند مرحله به
مرحله را
بوضوح درسلسله
مراتب شهر یمان
میتوان
مشاهده نمود .
امروزه پویائیء
و رونق هرچند
همرا ه با مشکلات
ودرهم برهمی
را درتهران
وبعضی
ازشهرهائیکه
، انهم صرفا"
به سبب تعداد
جمعیتشان ،
انها را کلان
شهرمینامیم ،
میتوان شاهد
بود . نقاط
شهری خارج ازمرتبه
" کلان شهری" اگر
چه بنوبه
خودشاهد تغییروتحولاتی
هستند ، ولی پویائی
مورد بحث
هنوزدرسطح
کشورانچنان
گسترده نیست
که بفرض تحولات
همهء
مراتب شهری کم
وبیش «هم اهنگ»
انجام شود .
یعنی تا رسیدن
به چنین مرحله
ای راه درازی
باید پیموده شود .
اینجاست که
برنامه ریزی
های کلیشه ای،
هنگامی که ازاین
ویژگیها غافل
میمانند ،
دچار
ناکارامدی میشوند.
چگونه
عدم توجه به
روندهای جاری
الگوهای وارداتی
را دچار تناقص
روش شناختی
مینماید . اصولا"درزمینه
هدایت توسعه
دربخش شهری
کشورویا دقیق
ترهمخوان
وهماهنگ
نمودن هدایت
روند
تغییروتحولات
بخش شهری با
روند توسعه
عمومی کشور،
مشکلی که کمتر
به ان توجه
میشود ، پیدایش
تناقضء
متدولوژیکی (روش
شناختی) است . دیدگاه
تکنوکرا تیک
ویژه ای که درکشورما
رایج شده ، با دیدگاه
معروف به
تکنوکراتیک
رایج درغرب
تفاوت هائی
دارد ، چون
بیشتردر پی
کلیشه کردن ونه
بهره گیری
ازتجربیات
دیگرا ن است ! مشکل عمدهء
روش شناختی
ایکه با خود
دارد این
استکه دراین
برداشت متدولوژی
دربست کلیشه
میشود ! بعنوانء
مثالی مشخص : برنامه
ریزانی که درمقابل
کلان شهر
تهران قرارگرفته
وطرح جامع اول
انرا تهیه
نمودند ، روش
کارشان به چه صورتی
بوده است ؟ ایا
الگوی انتخابیشان
، حاصل دیاگنوستیک
مبتنی
برتحلیل
ساختاری
تاریخی وتوجه
به تمام ابعاد
وضع موجود
جامعه ما بوده
؟ یعنی
بفرض الگوی "
طرح جامع " ویا
(کمپرینسیوپلان
) برای شهر
تهران دران
زمان، مبتنی برتحلیلی
که وضع موجود
جامعه شهریء
کشوررا بگونه
ای ساختاری
تاریخی ، تجزیه
وتحلیل نماید
، تهیه شده است
؟ پاسخ بسیارروشن
است : مطالعات
انجام شده ،
که انهم درعمل
نوعی تصویر
برداری از وضع
موجود
میباشد ، درفونکسیون
امکان تحقق
الگوی کلیشه
شد ه ای که
پیشاپیش
انتخاب شده ، انجام
گرفته
است . یعنی مطالعات
مورد بحث
اصولا"بگونه
ای نبوده که درچگونگی
تدوین متدولوژی
نقشی داشته
باشد ! بلکه هرچه
مطالعات ویا
تصویربرداری دقیق
تردرخدمت الگوی
وارداتی بوده
، و پاسخ گوی
هنجارهای
مطرح شده ان
باشند ، از نظرتهیه
کنندگان ان موفق
ومطلوب تربوده
است ! به
انتقاد گروه
اپورازطرح
جامع جدید تهران
، که درعمل
تکرار طرح اول
است ، توجه
نمائید ،
باهمین نحوه
نگرش مواجه
میشوید.
دراینصورت
، این نحوه
برخورد با
مسئله ، اساسی
ترین چالش روش
شناختی است که
در اثرانتخاب
چنین مشی ای
شکل گرفته و
هدایت مبتنی
برشناخت وضع
موجود را تا
حد کلیشه
دستوری الگوی
وارداتی تنزل
میدهد . یا
اینکه در چنین
شیوه کاری ،
اصولا" ضروت
پژوهش همه
جانبه وسپس
نظریه پردازی
درقالب تبیین
های قابل
استناد
وکاربرد ، جهت
تدوین
متدولوژی
والگوی
مربوطه ان ، درعمل
، خود به خود
منتفی میگردید
! یعنی چنین
برداشتی
اصولا"
اعتقادی به
ضرورت چنین
پژوهشهائی
ندارد ! چون
نظریات ،
هنجارها
ونحوه کاراز
پیش فرضا"
توسط همکار
خارجی مشاور
ویا ازطریق کلیشه
الگوهای انها ،
ارائه شده است
.
اکنون
اگردروضع
موجود، ضرورت
تدوین راهبرد
هدایت بخش
شهری کشوررا
بپذیریم .
باید گفت : همان
گونه که
ملاحظه گردید
فعلا"، یعنی
درمرحله گذازازتوسعه
نیافتگی
درگام نخست :
ازیکسو ضرورت
، یکی گرفتن ویکی
دیدن کل جامعه
شهری و ازسوی
دیگرهمخوانی
، هماهنگی
وتعامل «راهبرد» مورد
بحث با روند
توسعه کشور،
درنظرخواهد بود
. این دوهدف
میتوانند
بتدریج بسترلازمه
را بدون تقابل
های مختلف
وایجاد
اختلال درروند
توسعه بوجود
اورند . بنا براین
، اگرچنین
باشد ، مسلما" طرح
هر الگوی از پیش
مطرح شده ای
با چنین مشی
ای درتضاد
قرار خواهد
گرفت . چون
بقول ، ارمینیا
ماریکاتو
صاحب نظر
برزیلی این
الگوها ،
نهایتا"
سرانجامشان « ایده های
خارج از مکان »
خواهندبود!
ادامه
در بخش پنجم
شهریور 1389 مهدی کاظمی
بیدهندی