بازهم ، درباره  :  بحران نظری در مطالعات شهری ایران !

 

       یکی ازمسائلی که دررابطه بامشکلات پیش روی هدایت اگاهانه توسعه وگسترش دربخش شهری کشورهمواره مطرح بوده ، فقدان ویا کمبود ادبیات نظری ، بویژه نظریه پردازی هائی است که : برپایه پژوهشهای همه جانبه ء وضع موجود - ودرمورد بحث حاضرجامعه شهری کشور - را بررسی وویژگیهای ساختاری تاریخی انرا خصلت یابی نماید . در شرایط کنونی، کمبود این پژوهشها به حدی استکه میتوان گفت : تا اندازهء زیادی سردرگمی وبیراهه رفتن های گسترده ای که دراین بخش شاهد انیم ، نتیجه این کمبودهاست . هرچندکه علت اصلی مشکلات پیش روعمدتا"دراثرکُندی توسعه ، سیاست گزاریهای سلبی و دستوری و بدون مشارکت کافی مردم در تصمیم گیری ها واعمال نفوذء دینفع هائی باشد که ، همواره باالقائات خود خط دهنده تحولات بعدی ودرنتیجه سوق سیاست گزاریها درجهت منافعشان   بوده اند .

      دررابطه وجهت شناسائی علل تداوم این وضعیت واشنائی مشخص تربا کمبودهای نظری ای که به ان اشاره شد ، دریکی ازروزهای زمستان سال 1386 درجلسه ویا میزگردی متشکل ازاساتید گروه « مطالعات شهری ایران » شرکت نمودم . موضوع ان میزگرد : «بحران نظری درمطالعات شهری ایران بود » . بهمین سبب عنوان این نوشته را جهت تداوم بحث میزگرد مذکور وبه اقتباس ازان ، انتخاب نمودم . انهم به این دلیل که  بحران  دراین زمینه بهرحال مطرح است .  اکثر قریب به اتفاق کارشناسان و اساتید محترم هم وجود چنین کمبودی را تائید مینمایند . بنا براین ، موضوعی نیست که  فقط این سایت طرح کننده ان باشد . اما مطالبی که دران میزگرد مطرح شد احتمالا"بعلت کمبود وقت انچنان نبود که ، به نتیجه ویاتبیین مشخصی دررابطه با انچه بعنوان « بحران نظری درمطالعات شهری ایران » میتوان مطرح نمود ، بیانجامد . درزمانی بسیارمحدود مطالب متنوعی مطرح شدند که بعضا" ارتباط چندان مشخص وروشنی  هم با موضوع بحث نداشتند . بهمین سبب درخاتمه بحث های مطرح شده به نتیجه گیری مشخصی هم نیانجامید . البته علاقمندان میتوانند : مطالب مطرح شده دران میزگردرا دراینترنت درسایت «مطالعات شهری ایران» ویا مستقیما" تحت عنوان « میزگرد بحران نظری درمطالعات شهری ایران» جستجونموده ومشاهده نمایند . بهرحال ، موضوع مورد بحث همچنان باقی وضروت مطرح نمودن وکنکاش دران برجاست .  

     اکنون قبل ازادامه این بحث لازم است این مهم رادرنظرداشته باشیم که ، حتی جهت شناسائی ابعاد مختلف وضع موجود کشورهم ، ا مروزه انچنان که باید ادبیات نظری ونظریه پردازیهائی که به توان با استناد به انها بگونه ای مشخص ویژگیهای وضع موجود کشوروروند «ساختاری – تاریخیء» شکل گیری انرا درابعاد مختلف ، بگونه ای مستدل ومستند تبیین نمود ، دراختیارنداریم .  اما این کمبود ، درزمینه مسائل بخش شهری وویژگیهای ساختاری- تاریخی ان ، بسیاربیشترازکمبود پژوهش ونظریه پردازی درابعاد دیگروضع موجود کشوراست . کمبود ویا درواقع نبود پژوهشها ونظریه پردازیهای قابل استناد وتبیین کننده روند های درجریان دربخش شهری ، علاوه برعلل مختلفی که میتوان برای ان برشمرد ، میباید به سبب کمبود پژوهشها ونظریه پردازیهای قابل استنادی که : دررابطه با وضع موجود اقتصادی ، اجتماعی وسیاسی کشور- که انهم انچنان که بایدانجام نشده اند - باشد . صحت این ادعا را میتوان حتی بفرض ، دراختلاف نظربسیارمیان صاحب نظران واندیشمندانی که سعی درتبیین تحولات اجتماعی-  سیاسی معاصر کشور را دارند ، مشاهده نمود.

      همواره شاهدیم ، برخی ازصاحب نظران جامعه ما را جامعه سرمایه داری ندانسته وانرا پیش سرمایه داری میدانند .  برخی دیگر انرابصورت اختلاطی ازشیوه های تولید مختلف تبیین میکنند . بلاخره بسیاری ازتعاریف ویاتبیین های مختلف دیگرکه اغلب ، مبتنی برانها ، انهم بصورت  جزئی ( پارسیال) فرضا"، به تبیین جنبه ای ازوضع موجود پرداخته شده است . معمولا" اکثرتحلیل ها درسطح سیاسی باقی مانده ، یا اینکه اغلب بصورتی نیستند که ، بگونه ای مستدل ومستند ، همهء ابعاد روند تحولات معاصرجامعه را شامل شوند . علاوه بران ، این نکته نیز قابل ذکراست که اکثراین فرضیات مبتنی برنظریاتی استکه ، عمدتا" درنیمه دوم سده گذشته ، دررابطه با تبیین وضع موجود جوامع پیرامون سرمایه داری – توسعه نیافته ها - درسطح جهان رایج بوده اند . تنوع بسیاراظهارنظرهای اندیشمندان جامعه ، خود تائیدی براین   واقعیت است : اکثر تحلیل های ارائه شده ، که صاحب نظران جهت تبیین وضع موجود جامعه مطرح نموده اند ، هنوزانچنان که باید ازپشتوانه پژوهشی همه جانبه ، مستند ومستدل که ، به نظریه پردازی بومیء مشخصی ختم شده ، واقعیات اقتصادی ، اجتماعی وسیاسی معاصرجامعه را با توجه به روند تغییرو تحولاتء ساختاری تاریخی ان تبیین نماید ، برخوردارنمیباشند . تحلیل هاهنوزاز نظر کمی وکیفی بگونه ای مشخص وجامع (دربرگیرنده همه ابعاد) مبین وضع موجود نیستند .  البته باید اذعان داشت : باتوجه به شرایط تاریخی- سیاسی معاصرکشورمحدودیت ها وامکانات بسیارقلیلی که پژوهشگران حاذق وسخت کوش ما دراختیارداشته اند دورنمای این پژوهشها ونظریه پرازی ها ، با مشاهده تحقیقات ونظریاتی که دراین اواخرشاهدء انجام و ارائه انیم ، بسیارامیدوارکننده است . هرچند تحقیقات ومطالعات نامبرده که میتوانند مورد استناد باشند ، اغلب هنوزهم بیشترروی بُعد خاصی ازچگونگی احوال ساختاری تاریخی جامعه - خاصه بُعدسیاسی - متمرکزاند .

 

      بحران نظری ؟

      تا اینجا وبنا برانچه مطرح گردید ، بحران نظری مورد بحث - درمطالعات شهری - را میتوان ومیباید  به سبب کمبود ویا دربسیاری موارد نبود پژوهش ومطالعاتی دانست که بتوان براساس انها ابعادمختلف بخش شهری کشوررا تبیین نمود . اکنون پرسشی که قابل طرح میباشد ، این استکه : ایا این کمبود وچگونگی نظریات موجود بصورتی است که ، بتوان انرا « بحران نظری» درمطالعات شهری دانست  ؟  یا اینکه عنوان انتخابیء گروه مطالعات شهری -   بحران نظری در مطالعات شهری ایران -  واقعا"بجاست و اغراقی دران نیست ؟  بلی ، وضعیت این مطالعات درشرایط کنونی بصورتی است که میتوان انرا  ، البته اگر روال کار بصورتی باشد که ، ضروت تدوین الگوهای توسعه دربخش شهری ، براساس پژوهشهای همه جانبه وضع موجود وکنار گزاردن الگوهای کلیشه ای جاری باشد ؛ دراین صورت ودر رابطه با پیگیری چنین هدفی ، میتوان وجود بحران نظری را تائید نمود . اما ، چرا ؟  بازهم ، احتمالا" با این توجیه که اگر بفرض این مطالعات وعلی الاصول نظریه پردازی های بومی وجود داشتند ، اما انچنان نبودند که کاملا" وازهر جهت قابل استناد باشند ، درانصورت میتوانستیم بگوئیم : الگو ویا برنامه ریزی هائی که مبتنی براین نظریه پردازی های بومی – البته بااستفاده ازتجربیات سایرجوامع -  تدوین شده اند ،  دچارضعف اند . درچنین حالتی ،علی القاعده بحرانی درکارنبود . لذا ، میتوانستیم ، ضرورت تداوم وتعمیق پژوهشهای همه جانبه تررا توصیه نمائیم  . اما هنگامی اصولا" دربرنامه ریزی های مربوط به توسعه بخش شهری کشور، الگو ، متدولوژی کار وتعیین اهداف پایه ،  مبتنی برپژوهشهای همه جانبه وسپس نظریه پردازیهای بومی انجام نشده و چنین باور وهدفی پیگیری نمیشوند . بنا براین: عملا" لزوم تدوین الگوی هدایت توسعه شهری برپایه  نظریه پردازی هائی که حاصل پژوهشهای همه جانبه وضع موجود کل بخش شهری کشورباشند ، درعمل ضرورت چندانی نخواهد داشت !  نظیرانچه پیش وپس ازانقلاب جریان داشته وهنوزهم شاهد ادامه انیم .  بنابراین  : عنوانی که اساتید گروه مطالعات شهری ایران برای میز گرد خود تحت عنوان « بحران نظری درمطالعات شهری» انتخاب نموده بودند کاملا" بجاست ! چون هم اکنون به سبب این بحران نظری برنامه ریزی وسیاست گزاری دربخش شهری کشور، بدون تعارف ، با تناقض وتوهم دربرداشتها وهدف گیری هایش مواجه است . انهم بگونه ایکه این عارضه به سطوح  دیگرزندگی اجتماعی که  با بخش شهری کشوردر رابطه اند تسری داده شده است .

      دراین زمینه ویا دربحث مربوط به بود ونبود  بحران نظری  درمطالعات مربوطه ، با مسئله ای مشابه  طرح عنوان « بحران» برای وضع مسکن مواجه ایم . هنگامی که وضع مسکن تحت عنوان بحران مطرح شد ، مسئولین امورگفتند : "  . . خیر، ما درمورد وضع مسکن درکشور، با بحران مواجه نیستیم . بلکه انچه با ان مواجه ایم "مشکل مسکن" است . که انهم اکثرکشورهای جهان با ان مواجه اند !"  خوب : اگرچنین گفته اند ، میبایست نخست قبل ازهرچیزبا این ادعا بگونه ای اصولی روبروشد .  دررابطه با وجود ویا عدم وجود « بحران» دروضع مسکن ، دربخشهای قبلی این سایت در« بحران مسکن درکلان شهر تهران » و« مشکل ویابحران مسکن ؟» و همچنین  «نقدي بر نظريات رايج در مورد بحــــــران مسكن » مطالبی مطرح شدند.. دران نوشته ها ، علت عمده بحرانی شدن وضع مسکن  را مشخصا"  : تحلیل ویاکاهش روزافزون توان متقاضیان «بالفعل» مسکن ، دانستیم .  سایرعللی را که مطرح میشوند ، نظیر : کمبود عرضه ،عقب مانده بودن تکنیکهای ساختمانی، مهاجرت های به اصطلاح بی رویه ،عمر بنا های مسکونی وغیره را ، توجیه های انحرافی ویا باتاثیر ثانویه دانستیم . بدین معنی که : هنگامیکه بعلت افزایش بهای خرید ویا اجاره مسکن از یک سو وکاهش توان مالی واقعی اکثریت کم درامد جامعه شهری – بعلل شرایط حاکم بروضع موجود -  ازسوی دیگر روبرو میشویم ، بخشی ازدهک های جامعه شهرکه توان مالی کافی ندارند ، ازروی ناچاری و بلاجبار ازشهر طرد شده ، به حاشیه رانده میشوند . دراین صورت وضعیت ویژه ای پیش میاید که میتوان ومیباید انرا « بحران » نامید . چون وضع پیش امده ازحالت عادی خارج شده است ! در وضعیتی که شهروند کم درامد با سطحی از استیصال مواجه است که به حاشیه شهر رانده میشود ، باید پذیرفت، وضعیت وارد مرحله بحرانی خود شده است .  چون نوعی گسیختگی  پیش امده ، بنابراین بااین استدلال اغازبحران راهنگامی دانستیم که ، جریان رانده شدن ویا طرداین اقشارازشهرومحل سکنایشان اغازمیشود. (البته رانده شدنی که برخی برداشتهای باصطلاح"کارشناسانه!" درکشورانرا بگونه ای کاملا" نادرست ونا روا "سرریز جمعیتی!؟ " مینا مند . گوئی شهرفرضا" مخزنی است که پس از پرشدن ؟ اکنون دچار" سر ریز" شده است !؟ انهم درشرایطی که چند صد هزار واحد مسکونی درشهری چون تهران خالی مانده وسال به سال برتعداد انها افزوده شده است.) درمقابل این وضعیت ، نشانه رفع بحران را کاهش وبتدریج توقف رانده شدن دهک های مذکورازشهر به حاشیه دانستیم . چنین کاهشی – که در شرایط کنونی بسیاردورازدسترسی است - قطعا"بحران را ازمیان برداشته ووضعیت را تا سطح مسئله ای که درهرشهری میتواند کم و بیش بصورت مشکل ویا کمبود مسکن ، وجودداشته باشد ، کاهش خواهد داد. 

     اکنون مشابه همین استدلال رامیتوان درموردبحران نظری درمطالعات شهری نیزبکاربرد .

       بدین ترتیب : اگردربرنامه ریزی شهری جاری وسیاست گزاریهای ان ، انچنان با تناقض دربرداشتها مواجه ایم که الگو ، وهدف های اصلی را ، بصورت حاصل وبرامده از پژوهشها ونظریه پرداییهایء روند های جاری درنظرنگرفته ، مستقیما" الگوهای وارداتی را حتی بدون سنجش کارائی شان دروضع موجود ، همراه باعدم توجه به ویژگیهای ساختاریء ان ، بکارمیگیریم . باید گفت : درچنین وضعیتی جوٌی شکل 

میگیرد که کلیشه کردن الگوهای وارداتی کاملا" طبیعی پنداشته شده ، حتی ضرورت ازمون ان دررابطه با ویژگیهای ساختاری که روندهای موجود را مشروط میگردانند ، نیز احساس نشود . درچنین روال کاری ، حسب معمول ، بجای اینکه  متدولوژیء والگوی بکارگرفته شده برامده ازپژوهشهای همه جانبه وضع موجود کل جامعه شهری کشور با شد ،  نخست الگوی کلیشه ای ، فرضا"  طرحء " جامع"   ویا   " استراتژیک"  را بدون ازمون ودرنهایت شناخت میزان کارائی انها درشرایط موجود ، باوجود مشروط کننده های ساختاری ان بکار گرفته  ،  الگوی کلیشه ای را نخست ! بی کم کاست ، "علمی" ! و " جهان شمول " ! دانسته ، انرا حتی اخرین دست اورد علمی روز معرفی میکنیم !  مطالعاتء انهم عمدتا" برداشت های آماری را طوری انجام میدهیم که ،  اجرای طرح مورد بحث را ممکن نماید . حال هرچند که نیل به اهداف چنین طرحهائی کلا"یک توهم باشد . سپس وبه تدریج که طرح با مشروط کننده های روندهای جاری در« تقابل» قرار گرفت و دچار بن بست ونا کارائی شد ، بجای به نقد نشستن وتامل درشناسائی علل واقعی نا کار امدی های ان ، انواع واقسام بهانه ها را پیش میکشیم . ازان جمله  :  طرح انگونه که باید اجرانشده !  مدیریت ناتوان بوده ! هنوز فرهنگ ضروری شکل نگرفته ، میبایست نخست فرهنگ سازی کرد ! والخ .  کافی است بعنوان مثال به درد دل وشکوه های دست اندرکاران وخط دهندگان طرحهای قبلی و چند صباحی دیگردست انرکاران ومسئولین کنونی طرحهای جدید ترمربوط به تهران وقطب های شهری اصلی کشورتوجه نمائیم ، تا عواقبء بی توجه ای به ویژگیهای ساختاری وضع موجود ، مشاهده گردد .

 

     کدام کمبود ؟

     مسئله ایکه باید مورد توجه قرارگیرد این استکه هنگامی که ازبحران ویا کمبود ادبیات  نظری سخن به 

میان میاوریم ، باید دید : درعمل ودرروند برنامه ریزی ، مشخصا" این کمبودها چگونه میتوانند مطرح باشند ؟ و بعکس تحت چه شرایطی چنین کمبود هائی چندان مورد نیاز بنظر نرسند ؟  مسلما" این یا ان حالت به چگونگی برداشت ونقش برنامه ریزی ، ودرعمل به شرا یط حاکم به نحوه وروال کاران ، مربوط میشود .

    انچه روشن است وبرای اثباتش به ادله زیادی نیاز نیست ، این استکه : جهان توسعه نیافته ، برنامه ریزی درزمینه های مختلف ، اعم ازبرنامه ریزی توسعهء اقتصادی اجتماعی ویا دررابطه با بحث حاضر ،  برنامه ریزیء فضائی : شهری ، ناحیه ای ، منطقه ای ، سرزمینی را ازکشورهای غربی تقلید نمود . اکنون اگر ازبحث های متنوع حاشیه ای چون  : چگونگی پیداش برنامه ریزی درامور اقتصادی اجتماعی وفضائی درکشورهای پیشرفته غربی والبته پیش ترازان درکشورهای سوسیالیستی سابق را موقتا" رها نمائیم ، انچه درمرکز توجه وتامل قرار میگرد : جستجو ویافتن علت ناکارامدی وحتی بن بست وعدم کارائی الگوهای وارداتی درکشورهای پیرامونی است . پاسخی که بویژه دراین اواخر، بیشتردرمیان صاحب نظران کشورهای درحال توسعه مطرح ویا درحال مطرح شدن است ، این استکه : مسئله پیش امده را ، البته با رویکرد خاص به این نکته مهم که ، این برنامه ریزی ها اغلب با خط دهی وترتیبات سیاسیء صاحبان قدرت بین المللی به این جوامع تحمیل شده است .  اما علاوه بر تعیین کننده بودن تحمیل مذکور ، کلیشه ای بودن ان را بیش ازهرچیزمانع ، ایجاد فرصت وضرورت ء توجه وانطباق این برنامه ها ، ازنظر تعیین اهداف ، تدوین الگوئی درتعامل با تعیین کننده های وضع موجود ، ازیک طرف وپاسخگوئی به نیازهای برهم انباشته شهروندان ازسوی دیگر، میدانند . البته این صاحب نظران اغلب اشاره به کلیشه ای دارند که : هم علت ناکارامدی ها وهم زمینه سازتداوم تحمیل الگو های مذکور است  .

      بدین صورت ، درکشورما هم ، هربارکه تاملی دراین زمینه را اغاز مینمائیم و نحوه وروال کار را مورد توجه قرار میدهیم و بفرض و بعنوان مثال، به نقد ویا شکوه ای که فرضا" مشاورین گروه هاروارد که  ، درمشاوره وتدوین برنامه سوم به بعد ، در ایران شرکت داشته اند ، توجه مینمائیم ، میبینیم : همواره بحث شان حول این مسئله متمرکزاست که : جامعه ای که انها مشاورء اولیای اموربرنامه ریزیء آن بودند ، هنوزبرای برنامه ریزی توسعه امادگی ندارد .  یا اینکه شرایط هنوزبرای برنامه ریزی اماده نیست .  برنامه ریزان ماهم خاصه در بخش شهری اکثرا"بنوعی همین برداشت را دارند . اما ، واقعیتی که کمتر به ان توجه شده ، این استکه این نحوه شکوه واظهار نظر ، اصولا" «نوعیء» (تیپیک ) تفکروبرداشت تکنوکراتیک است ! ازنظرتفکرتکنوکراتیک برنامه ریزی تعریف روشن ومشخصء علمی! ویا فنی ! دارد. نه اینکه انرا « ماهیتا"» یک امراجتماعی - سیاسی درنظرداشته باشیم . رویکرد این تفکر به ابعاد اقتصادی، اجتماعی و سیاسی وضع موجود ، درحد وبرای فراهم شدن شرایط اجرای الگوی ازپیش تعیین شده شان است .  بنابراین  ، طبیعی است که معمولا" شرایط  موجودرا برای تحقق اهداف برنامه اماده ندانند !  بهمین سبب استکه ارمینیا ماریکاتو  Arminia Maricato  شهرساز برزیلی الگوهای کلیشه ای نامبرده را " ایده های خارج از مکان " مینامد .

     درچنین روال کاری ، متدولوژی والگوی مورد نظرازپیش مشخص است . کافی است کارفرما ( ارگانها ذینفع ) اهداف و یا سیاست هایشان را تعیین نمایند . این اهداف نیز معمولا"  پیشاپیش معلوم است : هدایت تحولات شهر در جهتی که برای ارگانهای مربوطه مشکل ساز نباشد . بعنوان مثال در فلان کلان شهرما مشکلات درحال افزایش است ، چون بزعم مسئولین ومشاورانشان گسترش شهر بیش از"حد " است ، مهاجرت ها بی" رویه "  اند .  لذا حکم این استکه باید مانع گسترش شهر ، مانع مهاجرت بی رویه غیره شد .  حال چراگسترش بیش از«حد» است ؟  این حد چگونه ودرکجا وبرای کجا وبرچه پایه ای وتحت چه شرایط تاریخی ای تعیین شده ؟ بفرض اگر حدی برای میزان مطلوب شهر تعیین شده باشد ، که بعضا" چنین حد به اصطلاح مطلوبی توسط برخی پیشنهاد وتعیین شده است . که این حدود انچنان پایه علمی نداشته ومورد تائید همگان نبوده وقابل تعمیم نیستند!  یا اینکه درکجای این جهان مهاجرتها با رویه انجام شده اند ؟ که ما اکنون ، بفرض، با نوع بی رویه ! ان مواجه ایم ؟  پاسخ برای انها روشن است . این حد را علم شهرسازی تعیین میکند ! نه زمان ومکان خاص!  اما چرا شهردچارگسترش بی حد شد ؟ وِیاعلت این بیحدی چیست ؟ چرا مهاجرت وجابجائی جمعیتی وسیع است ؟ ویااینکه ایا واقعا" جلوگیری سلبی ودستوری ازگسترش  شهررا میتوان رافع علت ویا علت های گسترش ناخواسته دانست ؟  یا اینکه  اصولا"گسترش و نهایتا تمرکز شهری پیش رو ، بفرض با این یا ان سیاست دستوری وحتی فلان برنامه دراین مرحله از توسعه قابل اجتناب است ؟ یا اینکه علی رقم همهء این حکم ها دستور ها وسیاست گزاری ها این روند در این مرحله از توسعه غیرقابل اجتناب است !؟  اینها وبسیاری دیگر پرسشها ویا موضوعاتی هستند که بدون پاسخ باقی مانده ، ویا اینکه گوئی به وظایف ازپیش تعیین شده برنامه ریزی شهری مربوط نمیشوند    چون برای برنامه ریزی هدایت توسعه  شهر ، قبلا" اهداف وسیاست کلی از پیش تعیین شده است !  منطقی بغایت شترمرغی !؟  اگر برنامه ریزی شهری مسئول سازمان دهی فضا وسامان دادن به توسعه فیزیکی شهربراساس ضوابط وهنجارهای شهرسازی است . وشرایط اقتصادی اجتماعی کل بخش شهری کشوررا خارج از حیطه کار خود میداند . پس چرابا کلیشه کردن الگوهای وارداتی ، اهدافی را در طرح خود سر لوحه کار قرار میدهد که دارای عواقب وسیع  اقتصادی اجتماعی  برای مردم شهر وحتی کل جامعه شهری کشور است ؟   

     نکته جالب این است که این روال کار بیش اینکه  مطلوب جامعه شهری باشد ، مطلوب اولیای امور است . چون مدل ویا الگوی از پیش تعیین شده  ، ظاهرا" پاسخ گوی نیازهای مسئولین وکم اوردنهای وسیع ومداومی است که دستگا ه اجرائی ویا انچه به اصطلاح  " ازاین پس کارفرما خوانده میشود!" ، میباشد .  چون بلاخره  دید گاه تکنوکراتیک هرچه که باشد ، اما مجری دستور است ونه مانند اهل پژوهش ومنتقدین ، که موی دماغ اند !؟

     درچنین دیدگاه وروال کاری ، جامعه یا مردم قراراست با افزایش آگاهی! وآمادگی ، خود را با  پیشنهادها وهدف های طرح تطبیق دهند ! دراین وضعیت چون پیشاپیش روال کار، الگوی هدایت توسعه شهر وهدفگیری ها  تعیین شده اند . دیگرنیازی به تعیین روش ، روال کار وتعریف برنامه ریزی در   رابطه با شرایط تعیین کننده وضع موجود مطرح نخواهد بود . حتی دست اندر کاران  ان ، مسائلی همچون اندوخته نظری ونظیرانرا درعمل بصورت مشتی اظهارات روشنفکرانه  تعبیر خواهند نمود .

        اما ، همانگونه همواره شاهدیم وگویا برایمان بصورت امری عادی در امده :  این روال ونحوه کار معمولا" با تعریف وتمجید دست اندرکاران ومشاورانشان از یکدیگر – وارائه امارهائی که شاهد توفیق سریع تر از پیشبینی هاست ؟!  - تا مرحله هویدا شدن بن بست ها وتوهماتی که در پی نیل به ان بوده اند ، ادامه مییابد .  بن بست ناشی از تقابل پیش گفته که رفته رفته هویدا شد ، چه کنم چه کنم  ونقد ها که اغاز شد ، نسبتا" مدتی زمینه برای طرح اینگونه نقد ها ، کم وبیش ، فراهم میگردد . انوقت است که میتوان از بحران نظری سخن بمیان اورد . ولی بعلت عدم مشارکت مداوم مردم - که ذینفع ودراین حالت  در واقع متضررین اصلی  چنین وضعیتی هستند – در سیاست گزاری ها : مجددا" اهداف دستوری دیگر با ظاهری متفاوت  مطرح شده وهدفگیری ها  را تشکیل میدهند . و بدین ترتیب :   بازهم روز ازنو وروزی ازنو!  به روال کار بیش از چهل ساله طرح جامع تهران توجه نمائیم حساب کار دستمان خواهد امد . که چند بار تا کنون  شاهد روز از نوو روزی  . . . بوده ایم !؟

       اما هنگامی مردم با امکان مشارکتشان درامور ، تصمیم گیرنده نهائی با شند .  یااینکه : بگونه ای کاملا" روشن وقابل دفاع  مسئولین هدفشان پاسخگوئی به مطالبات مردم  باشد .  بلی ، قبل از هرچیز طرح مسئله پیش رو باید با رعایت همه جوانب ومنافع  همه ذینفع ها بویژه اکثریتی که سالهاست این سیاست گزاری ها با عث پریشان تر شدن اوضاعشان شده ، مطرح گردد . در این صورت است که بحران نظری مورد بحت ودر نتیجه کمبود پژوهشها در همه ابعاد موضوع مورد بحث احساس خواهد شد .

 

     کمبودهای نظری در عمل چگونه قابل طرح اند؟

     هنگامی که خود را در نقش مشاورشهرسازی ، برنامه ریز شهری  ویا گروهی که مسئول تعیین سمت وسوی هدایت شهر وارائه ان به افکار عمومی ، برپایه برداشتی که پاسخ گوئی به مطالبات مردم را هدف قرار میدهد ، فرض نمائیم .  نقشی که رفع یا دستکم تعدیل همه ی مسائل ومشکلات پیش روی شهر را دغدغه طرح دانسته ونه مانند مسئولی که تحت تاثیرالقائات برخی تکنوکراتهای دوره دیده ! گفته بود : " شهرسازی را فدای مسکن نکنیم !؟"  انوقت باید دید کمبودهای نظری  مشخصا" کدامند ؟

    جهت شناسائی عینی تراین کمبودها ، بنظرمیرسد میبایست پیش ازهرطرح مسئله ای ، به وضع موجود 

کمی وکیفی برنامه ریزی در بخش شهری کشور رویکردی داشت .  در شرایط کنونی عمدتا" بدین علت که برنامه ریزی شهری ودر نتیجه کار تیمی متشکل از متخصصین مختلف در کشور بسیار نوپاست . انچه بیش از هرچیز وبوضوح میتوان شاهد بود ، این استکه  : فعلا" در «عمل »  وبه سبب کمبودهای نظری پیش گفته ارتباط میان مقولات مختلفی که دراین راستا  ضروتا" بایکدیگر مشارکت دارند بغایت فرمال وفاقد دیدگاهها ونظریه پردازی هائی که تفاهم مشترک عمیق وهمه جانبه تر رامیسر نماید، میباشند . بهر  دلیل وعلتی که میتوان برای توجیه وضع موجود ارائه نمود ، رشته های مختلفی که مشارکت خودرا دراین جمع  تعیین کننده میدانند تا کنون جهت پاسخگوئی وجبران این کمبود های وسیع گام موثرچندانی را بر نداشته اند .

   همانگونه که میدانیم دراین فعالیت گروهی مشارکت متخصصین رشته های علمی وهنری مختلفی ضروی است . ازیک سو تخصص هائی که دراذهان بصورت تخصصهای فنی شناخته میشوند مانند : شهرسازی ، معماری وبرخی رشته های دیگر مهندسی  واز سوی دیگر تخصصهائی  که مقولات مربوط به علوم انسانی هستند . مانند : اقتصاد ، جامعه شناسی ، علوم سیاسی، جغرافیا ، بوم شناسی وغیره . در کشور مامشارکت این مقولات د رهمکاری گروهی مربوط به برنامه ریزی های فضائی، هنوز -  به سبب کمبود وسیع پژوهشها ونظریه پردازیهای بومی وعلاوه بران ضعف بسیارء مراکز اموزشی دانشگاهی مربوطه وعدم توانائی این مراکزبه انجام مداوم و پیگیرء پژوهشهای ضروری - دارای زبان مشرک  متاثر ودررابطه با نظریه پردازی های مورد بحث ، نیستند . این نقیصه بگونه بارزی مزید برعلتء تدوام برنامه ریزی کلیشه جاری درکشوراست . وضعیت ، البته دربعضی مواقع ، به صورتی استکه : متاسفانه ، بجای اینکه هرکدام ازاین دسیپلین ها درپی کنکاش وپژوهش همه جانبه حول پدیده وویژگیهای ساختاری مربوط به مقولات مربوط به خود باشند . بیشتردرصدد اثبات نقش وتثبیت موقعیت وجایگاه خود دراین عرصه اند   یعنی بجای اینکه سهیم بودن خودرا درگرو و نتیجه تولید ادبیات نظریء مربوطه بدانند ، بعضا" درحال گوشزد مداوم اهمیت این یا ان مقوله دراین کارجمعی هستند  !

      وضعیت پیش رودرعرصه برنامه ریزی های فضائی بگونه ای شده است که  : به سبب ضعیف ماندن درک مشترک مورد بحث میان فعالین دراین زمینه – اعم ازمشاور ومسئول -  از یک سو وروند تشدید مداوم مشکلات شهروندان ازسوی دیگر، وضعیتی پیش اید که مردم  بعلت فشار مشکلات ونا کارامدی برنامه ها تبلیغات و توهمات ادعا شده را رها نموده به هرحداقل مطلوبی رضایت دهند  ، در مقابل وبعکسء مردم که باورشان به توهمات بسیار کم شده ! وبه هر حد اقل مطلوبی راضی اند ،  مسئولین ومشاورانشان در بالون توهمات بیش از پیش مید مند ! مردم به حداقل امکان دسترسی  به سرپناهی ویا سایر تسهیلات شهری قانع اند ، مسئولین  امور ومشاوران برنامه ریز انها  ، در پی ایجاد شهر دانش پایه ، هوشمند ، جهانی و توهمات دیگری نظیر انند !؟ البته این دوگرایش متفاوت مردم ومسئولین که یکی روز بروز توهمات را رها نموده ، مطالباتش را متناسب با واقعیات مطرح مینماید و دیگری برتوهماتش بیش از پیش میافزاید ،  در سایر امور زندگی اجتماعی وسیاسیء جامعه  نیز ،  قابل مشاهده است.

      اما کمبود نظری مذکور دراوضاع  کنونی بخش شهری کشور، سردرگمی ها ی وسیعی را موجب شده است . دراین رابطه میتوان با پژوهشهای همه جانبه و پاسخگوئی به پرسشهای مختلف پیش رو ، با خصلت یابی ویژگیهای ساختاری این مرحله ازتوسعه ، پاسخگوی نیازهای نظری بوده ،  ریشه های  - بنظر ما -  بحران نظری وسردگمی مذکورراباجزئیات مستند و وسیع تری جستجو نمود .   

 

      دیماه    1389       مهدی کاظمی بیدهندی